عاقبت همرنگ جماعت شدن!

 

از قدیم شنیده ایم که اگر می خواهی رسوا نشوی باید همرنگ جماعت باشی و پشت سر اکثریت حرکت کنی.

یقینا تمامی پندها و مثل هایی که از قدیم به ما رسیده است،

براساس تجربه بوده و جزء میراث زنده و فرهنگی ما محسوب می شود.

اما در عمل گویی همیشه هم این مثل صادق نیست و یا دست کم درباره سرمایه گذاری در ایران و این روزهای بازار مصداق ندارد

و حتی شاید بتوان گفت که عکس این جمله صادق است و اگر می خواهی رسوا نشوی باید برخلاف جریان آب شنا کنی.

شاید چون افراد با حواس پنجگانه شان زندگی می کنند،

اکثریتشان بر همان اساس تصمیمات مهم شان را می گیرند که البته سرمایه گذاری و خرید و فروش به قصد سرمایه گذاری نیز از همان قسم تصمیمات است.

دسته اول افرادی هستند که با حس بویایی شان خرید می کنند.

بازار را می سنجند و یک قدم دورتر را بو می کنند و براساس اینکه بوی پول و سود به مشام شان بخورد یا نه، تصمیم گیری می کنند.

دسته دوم با حس شنوایی شان تصمیم می گیرند.

به همه چیز گوش می دهند، همسایه، دوست، فایل، صدا و سیما، بقال سر کوچه و یا هر فرد دیگری و هر تصمیمی که اکثریت گرفته باشند و به گوش شان برسد همان تصمیم را اجرا می کنند.

دسته سوم با حس بینایی شان تصمیم می گیرند

(متاسفانه عده زیادی از مردم جزء این دسته هستند).

این افراد فقط نگاه می کنند.

به همه چیز نگاه می کنند.

هر مغازه و دکانی که شلوغ تر باشد و هر صفی که طولانی تر باشد همانجا می روند و نوبت می گیرند.

دسته چهارم اما تنها به حس چشایی شان اعتماد دارند.

در هیچ بازاری وارد نمی شوند مگر اینکه قبلا سود خوبی برده باشند و مزه پول و سود در آن بازار زیر دندان شان رفته باشد.

این دسته معمولا اگر در یک بازار سود کرده باشند بازارهای دیگر را امتحان نمی کنند و همیشه مشتری همان بازار می مانند.

دسته پنجم نیز حس لامسه خوبی دارند و به همان اتکا می کنند.

این گروه از افراد به تمامی بازارها سرک می کشند و آن را امتحان می کنند و اگر سودآور بود مشتری می شوند.

این دسته معمولا سرمایه شان را خرد می کنند و در تمام بازارها سرگردانند.

علاوه بر پنج گروه مذکور عده ای هم هستند که با فکر و بینش تصمیم می گیرند.

تمامی حواس پنجگانه را دارند ولی از آنها به عنوان ابزاری جهت تحقیق و بررسی استفاده می کنند

و در نهایت عقل و منطق شان است که تصمیم نهایی را می گیرد.

این دسته را همان اقلیتی تشکیل می دهند که اکثر سرمایه های کلان را در اختیار دارند و مسیر بازار را تعیین می کنند.

البته که این گروه از افراد تمام سرمایه شان را با فکر، هوش و ذکاوت شان بدست آورده اند.

مثلا وقتی اکثریت به بازار بورس هجوم می برند و همه خریدار می شوند، سهام را از همین اقلیتی میخرند که سود خود را قبلا از بازار بورس برده اند

و حالا در حال خروج از این بازار و البته ورود به بازاری سوت و کور هستند

که اکثریت به آن نگاه نمی کنند.

خریدشان را در ارزان ترین حالت بازار انجام می دهند و منتظر می مانند تا اکثریت خسته و البته ناآگاه وارد آن بازار شوند و آنجا را دوباره شلوغ کنند و قیمت ها را بالا ببرند.

و صد البته که سوده هنگفت بدست آمده از چنین بازاری نصیب همان اقلیتی خواهد شد که با فروش مال شان به اکثریت و در حقیقت شنا کردن برخلاف جهت آب به این موقعیت دست یافته اند.

اینگونه است که دارا هر روز داراتر می شوند و ندار… ندارتر.

شاید روزی برسد که داستان به این سادگی را یاد بگیریم و کیش و مات همیشگی ندانسته هایمان نباشیم!

 

نگارنده؛ بزرگمهر کیانی